«ما در استانهای شمالی مشکل تأمین آب نداریم» جملهای که شاید از دید یک مقام دولتی عادی و منطقی بهنظر برسد، اما وقتی در بستر واقعیتهای تلخ اقلیمی و زیستمحیطی شمال کشور قرار میگیرد، نهتنها سادهانگارانه، بلکه خطرناک و فرساینده است. این جمله، بیهیچ تردیدی یکی از بازتابهای همان سیاست «مرکزگرایانه»ای است که همیشه گره را از تهران باز کرده و طناب را دور گردن استانهای دیگر انداخته است.
در روزهایی که نفس تهران در سنگینی آسمان بیباران به شماره افتاده، سخنگوی دولت پزشکیان ترجیح داده «شمال کشور» را بهعنوان محل امن بحران آب معرفی کند. جملهای ساده، ناآگاهی عمیق و انکار یک فاجعه را را نشان میدهد. فاطمه مهاجرانی با خونسردی اعلام میکند در استانهای شمالی کشور مشکلی برای تأمین آب وجود ندارد؛ گویی سالها بحران زیستمحیطی، خشکی تالابها، دستدرازی مجوزدار و بدون مجوز به جنگلهای هیرکانی و زخمهای عمیق زیرساختی، فقط در گزارشهای سمنها و فعالان محیط زیست نوشته شدهاند و به چشم مسئولان دولت نمیآیند.
تالاب انزلی، که روزگاری یکی از زیباترین و مهمترین ذخیرهگاههای زیستی ایران بود، حالا دیگر نامش بیشتر از آنکه تصویری از زندگی بسازد، استعارهای برای مرگ تدریجی است. خشک شدنش تنها نتیجه تغییرات اقلیمی نیست؛ بلکه محصول سالها برداشت بیرویه، عدم لایروبی، سدسازی بیرویه و ورود پسماندهای صنعتی و خانگی است. حالا همان استان، باید با عنوان «بیمشکل» برچسب بخورد تا مصرف آب تهران را جبران کند؟
ماجرا تنها به تالابها ختم نمیشود. جنگلهای هیرکانی—این میراث طبیعی هزارانساله که یونسکو هم آن را ثبت کرده—همین امروز هم با مجوزهای رنگارنگ، تحت فشار ساختوساز و قطع درختان و تخریب زیستبوماند. کوه زباله در رشت، ساری، آمل، نوشهر، قائمشهر و تقریباً تمام شهرهای مازندران و گیلان، بهتنهایی سندی از درماندگی زیرساختها در دفع پسماند شهریاند. رودخانههایی که حالا نه با برفابهای کوهستانی، بلکه با فاضلابهای خانگی تغذیه میشوند.
بیتعارف اگر بگوییم، دولت کدامیک از این بحرانها را در شمال کشور مهار کرده که حالا قصد دارد یک بحران دیگر را هم به آن تحمیل کند؟
آیا حتی یک گزارش مشخص از وضعیت ذخایر آبی سفرههای آب زیرزمینی شمال ارائه شده؟ آیا حسابی روی فرسایش خاک و بحران دفع زباله و آلودگی منابع آب شده؟ یا قرار است، طبق سنت دیرینه تصمیمگیریهای پایتختمحور، تنها به اعداد روی کاغذ درباره بارندگی سالانه شمال بسنده شود و سرنوشت این منطقه، با یک تخمین خوشبینانه، به مسلخ برود؟
ماجرا اما فقط این نیست که «تعطیلات» را راهحل مدیریت بحران آب بدانیم یا ندانیم. مسأله بغرنج آنجاست که مقام ارشد دولتی، بدون دقت به گزارشهای کارشناسی، یک استان را در معرض بحران قرار دهد و دیگری را بهطور ضمنی قربانیِ فرار از آن کند. تغییر اقلیم هم البته نقش دارد، اما اگر قرار باشد دولت بهجای برنامهریزی در سطح ملی برای مدیریت مصرف، به فکر بستن ادارات و هدایت مردم به نقاط دیگر باشد، باید پرسید آنهمه وعده مدیریت مصرف و هوشمندسازی چه شد؟ آیا سهم صنایع از مصرف آب ارزیابی شد؟ آیا طرح جدیای برای بازچرخانی آب و استفاده از پسابهای تصفیهشده ارائه شده؟ آیا مصرف آب در بخش کشاورزی—که بیش از ۸۵ درصد از آب کشور را میبلعد—اصلاح شده است؟ یا فقط مثل همیشه قرار است زخم را با چسبزخم موقتی «تعطیلی» بپوشانیم، آنهم با این امید که شاید هوا خنکتر شود و مثل برق، آب کمتری مصرف گردد!
از تجربههای کوچک اما گویا هم نباید غافل شد. مسئولان آب و فاضلاب تهران همین چند روز پیش رسماً به شهروندان توصیه کردند برای غلبه بر کاهش فشار آب، پمپ و منبع آب نصب کنند. این یعنی چیزی شبیه به همان وضعیتی که ساکنان شمال کشور سالهاست با آن کنار آمدهاند. خانههایی که دیگر آب لولهکشی مستمر ندارند و برای ساعتهای طولانی تنها امیدشان، پمپیست که آنهم اگر برق نباشد، خاموش میماند و با آن، آخرین جرعههای زندگی روزمره هم محو میشود. حالا بپرسیم: آیا این همان شمال بیمشکل است که سخنگوی دولت میبیند؟ یا فقط تصاویر کارتپستالی از باران و مه و جنگل در خاطر او مانده و بوی فاضلاب رودخانههای خشکشده به دفتر جلسات خبریاش نرسیده است؟
مسئله عمیقتر از یک تعطیلی ساده است. مسئله، نگاه دولتی به «مکان» است. نگاه ابزاری به جغرافیا، که مناطق را نهبر اساس زیستبومشان، که بر اساس کارکردشان در سیاستهای پایتختمحور تعریف میکند. شمال کشور، سالهاست که چنین نگاهی را به دوش میکشد؛ از بارگذاری جمعیت گردشگر در ایام تعطیلات تا صدور مجوزهای بیرویه ساختوساز، از ظهور عجیب برجهای لاکچری در دل جنگلهای شیبدار، نابودی بافت و خاک منطقه تا هدایت منابع مالی به ویلاسازی نه به زیرساختهای بهداشت و فاضلاب؛ و حالا یک گزینه جدید به لیست بلند مشکلات اضافه شده: مقصد «تعطیلیهای آبی».
مهمتر آنکه، بیتوجهی به واقعیتهای بومی هر منطقه، فقط بحران را جابجا میکند، نه حل. وقتی جمعیت چند میلیونی پایتخت در یک روز تعطیلی راهی شمال میشود، نهتنها مصرف آب آنجا کاهش نمییابد، بلکه با مصرف چند برابر و تولید زباله بیشتر، هم بار زیرساختی ایجاد میکند و هم محیطزیست را بیشتر در معرض خطر قرار میدهد. این یعنی بحران آبی پایتخت، به بحران زباله و آلودگی منابع آبی در شمال بدل میشود. همان بازی خطرناک «حل مسئله در نقطهای دیگر».
و بدتر آنکه، همه اینها در سکوت سیاستگذاری، در سایه عدم پاسخگویی و با کلیشههایی نظیر «مردم باید کمک کنند»، اتفاق میافتد. مردم چگونه کمک کنند؟ با ماندن در خانههایی بدون کولر در گرمای بالای ۴۰ درجه؟ با نوشیدن آب کمتر در شرایط بهداشتی نامناسب؟ یا با جمع کردن زبالههایی که خود دولت از مدیریتشان عاجز است؟
در چنین شرایطی، بهنظر میرسد راهحل دولت نه اصلاح، بلکه «انکار و انتقال» برای خریدن وقت و تعویق است. و اینجا جاییست که جملهای مثل «در استانهای شمالی مشکل تأمین آب نداریم» از حد یک اظهار نظر ساده عبور کرده و به یک پیام تهدیدآمیز بدل میشود. تهدیدی که آیندهی شمال کشور را نشانه گرفته؛ منطقهای که هنوز زنده مانده اما دیگر نمیدانیم تا کِی.
در بحران آب، چیزی خطرناکتر از تصمیمهای سادهانگارانه وجود ندارد: نادیده گرفتن خشکی، بوسیله رنگآمیزی مصنوعی با سرسبزی شمال. اینگونه، نه فقط آب کم میآید، که اعتماد عمومی هم خشک میشود. پیش از هر تعطیلی، لازم است دولت گزارش دهد چقدر سهم خودش را در مدیریت و پیشگیری ایفا کرده و چرا همیشه سادهترین پاسخ، حواله دادن مردم از شهری به شهری دیگر است.